راه های ارتباطی: ایمیل: info@rabdolvahab.ir*** شماره تماس: ۰۲۱

پیشرفت

پیشرفت جامعه و جامعه ی پیشرفته۱

این روزها از پیشرفت و توسعه زیاد صحبت می شود. تقریبا تمامی جوامع به دنبال آنند. مردم از حکومت ها انتظارش را دارند و حکومت ها برای حفظ و استمرار قدرتشان به دنبال آنند. جهان غرب بر اساس مکتب خودش و با قدرت رسانه و دانش، تعریف خود را از پیشرفت در بین ملت ها و متفکرین جا انداخته است. این مکتب با توجه به ماتریالیست بودنش و با اتکا به دانش امروز این پدیده را با دید صرفا مادی تبیین و معرفی می کند. از دید این مکتب که متاسفانه یا خوشبختانه تقریبا جهانی شده است، جامعه ی پیشرفته، جامعه ای است که در صنعت، دانش، درآمد اقتصادی، طول عمر و پارامتر هایی از این دست در حد بالائی نسبت به دیگر جوامع قرار داشته باشد. بر این اساس جوامع به جوامع توسعه یافته و در حال توسعه تقسیم بندی می شوند. آن ها به این ترتیب توانسته اند این مطلب را در بین جامعه جهانی جا بیاندازند که جوامع به اصطلاح توسعه یافته از با قی جوامع پیشرفته تر و جلوترند.

در این که پیشرفت و ترقی در فطرت بشر است و همه ی انسان ها به دنبال آنند تردیدی نیست. نکته ای که بنده می خواهم در این جا بر آن تاکید کنم، معنا و مفهوم پیشرفت است. یعنی آیا هر کشوری که دارای اقتصاد به اصطلاح توسعه یافته تری باشد نسبت به کشوری که چنین نیست جامعه کامل تری است؟ و آیا برای سنجش پیشرفت جوامع تنها باید معیارهای مادی را مد نظر قرار داد؟

در زبان مکتب اسلام پیشرت به کمال و نزدیکی به خدا ترجمه می شود. همین توجه به این امر برای یک مسلمان آشنا با مفاهیم قرآنی، کافی است که بفهمد نظر اسلام این نیست. از نظر اسلام معیار برتری پول و سرمایه نیست. معیار برتری از این دیدگاه تقوی، علم و نزدیکی هرچه بیشتر به خداوند و اولیای خداست. از این منظر جامعه ی پیشرفته جامعه ای است که ایمان و اعتقاد مستحکمی به حق و حقیقت داشته باشد و در پیروی از اولیای الهی که عقل بیرونی هستند و عقل که پیامبردرونی است، سرآمد باشد.

توجه به این امر در دنیای امروز بسیار مهم است. زیرا تعریف از پیشرفت در واقع جهت حرکت جامعه را مشخص می کند و اگر در جامعه ای تعریف خاصی از پیشرفت بین آحاد و خواص آن پذیرفته شود، در واقع جهت حرکت آن جامعه مشخص شده است و به قول معروف اگر به سمت ترکستان حرکت کنی به مثلا کعبه نمی رسی. اکنون جامعه ما در یک دو راهی قرار گرفته است و متاسفانه دودلی باعث کند شدن پیشرفت ما شده است. ما باید تکلیف خود را مشخص کنیم، نمی شود هم مسلمان و به دنبال تشکیل یک جامعه ی نمونه ی اسلامی باشیم و هم به پیشرفت از دید غرب معتقد باشیم. نمی شود جامعه ای خدا محور باشیم و در عین حال به پیشرفت از پارادایم ماتریالیستی نگاه کنیم.

نکته ی دیگری که بنده می خواهم توجه دوستان را به آن جلب کنم، مفهوم علم در جهان اسلام و دانش در جهان غرب است. نکته ی جالب این است که قرآن و به طور کل دین اسلام توصیه ی فراوانی به فراگیری علم، حتی از غیر مسلمان دارد. اما این نباید مارا از مشاهده ی عمق این مفهوم غافل کند. در نگاه دین علم نوری است که خداوند در دل هر کسی که بخواهد او را هدایت کند می اندازد، ولی چیزی که ما در بسیاری از دانشمندان این عصر می بینیم، تاریکی و دوری از خداوند است و متاسفانه برخی از ایشان در این زمینه حتی بی تفاوت هم نیستند و به عنوان مخالفان باور به خدا شناخته می شوند.

بنده می خواهم در این جا دیدگاهم را برای شما تنها در چند جمله، معرفی کنم شاید بتواند کمکی به روشن شدن مطب کند، در ضمن از هر گونه انتقاد و نظر خاص در این مورد که به نظر من دارای اهمیت اساسی در این دوران است، استقبال می کنم.

برای ورود به مطلب ابتدا باید نگاهی به دو مفهوم بنیادی دنیا و آخرت بیاندازم. روایات زیادی به این مضمون هست و از قرآن نیز می توان آیاتی در تایید این مطلب یافت که دنیا وآخرت هم زمان موجودند و بر خلاف تصور عامه، آخرت به عالم پس از این دنیا اطلاق نمی شود بلکه در قیامت حقیقت عالم که همان آخرت است روشن می شود (و یکی از دلایل اطلاق یوم به آن همین است). برای روشن شدن مطلب یک مثال می آورم: آبشاری را تصور کنید که از بلندی فرو می ریزد، هنگامی که این آبشار به زمین برخورد می کند مقداری کف روی آب قرار می گیرد، و پس از گذشت مدتی کف ناپدید و همان آب باقی می ماند. مثل دنیا و آخرت به مانند مثل کف روی آب و خود آب است. این کف پس از قیامت ناپدید می شود و همه می توانند حقیقت را که آب است به عیان مشاهده کنند.

با این دید به دنیا می خواهم به سراغ علم بروم. علمی که اکنون جهان غرب را به قول خودشان پیشرفته کرده علم دنیایی است که با این دید می فهمیم که علمی کاملا سطحی و عوامانه است. در واقع اینجا شیطان است که به گفته قرآن حیات دنیا را برای کافران زینت می دهد و آنان را گمراه می کند. به خدا پناه می برم از شر شیطان رانده شده. در این جا نمی خواهم بیشتر از این وارد مطلب علم بشوم، زیرا ما را از اصل مطلب دور می کند. ان شاءالله در آینده قصد دارم مطلبی درباب علم در جهان اسلام وغرب بنویسم و بحث در این باره را به آینده موکول می کنم!

چنان که احتمالا می دانید شهید بزرگوار مرتضی مطهری در مقدمه کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، بحثی دارند درباره ی علل و عوامل عقب ماندگی مسلمین. در آن مقدمه از اندیشمندان می خواهند که در این مورد تحقیق کنند. این مساله یکی از مسائلی است که بسیاری از اوقات در ذهن من می چرخد و به دنبال یافتن پاسخی برای آنم. البته این نکته را با توجه بحث فوق باید عرض کنم که بنده اساسا جهان غرب را جلوتر از خودمان نمی بینم که بخواهم در باره ی دلایل عقب ماندگیمان بیاندیشم! واساسا صحبت از این امر را بسیار پیچیده تر از یک بحث مادی صرف می دانم، ولی چرا، شکی نیست که آن ها در امور دنیوی و مادی از ما جلوترند و مساله این است: جهان اسلام که دست کم 7 قرن قدرت بلا منزع دنیای آن روز (توجه کنید که گفتم دنیا نه آخرت! یعنی در ظاهر نه در باطن۲) بود، چه شد که عقب نشست و جای خود را به جهان غرب داد؟

نکته ای که بنده در تاملات و مطالعاتم به آن رسیدم و می خواهم با شما در میان بگذارم، گشودن راهی برای پاسخ ،هرچند بسیار خام و ناقص، به این سوال است. به نظر بنده یکی از دلایل این امر دقیقا به اختلاف مفهوم علم و قدرت در جهان اسلام و جهان غرب بر می گردد. علم مادی در جهان غرب طبق اعتراف خودشان کاملا در خدمت قدرت و ثروت است و اساسا این نوع از علم چنان خود غربی ها می گویند در بستر ثروت رشد می کند و هر کجا ثروت باشد این علم نیز ،که مبنای قدرت صاحبان زر و زور است، پا می گیرد. جهان غرب چنان که می دانید با جهان اسلام از طریق اموی ها آشنا شد و به نظر بنده اکنون هم خلف صالح! همان هایند. تفاوتی که جهان اسلام با جهان غرب در این مورد داشت وجود جریانی حق طلب و معتقد به وحی بود که عرصه را بر عالمان درباری و دنیا پرست تنگ می نمود و همواره با ایشان درگیر بود. به عقیده ی بنده جریان شیعه و ولایت ائمه و عالمان پیرو آن و حتی عالمان اهل سنت که از این جریان از لحاظ علمی و ایمانی به شدت قدرتمند (با وجود پشتوانه هائی مانند امام باقر و امام صادق علیهم السلام و با رهبری ولایت و انگیزه های قدرتمند علوی، فاطمی، حسینی و مهدوی و …) تاثیر گرفته بودند، یکی از عواملی بودند که همواره در برابر ظلم و ستم و قدرت طلبی حاکمان مقاومت می کردند و اجازه ندادند که در نهایت جهان اسلام به قدرتی مانند آمریکا تبدیل شود که هرچه ظلم و ستم هست رد پای شیطان بزرگ را کم و بیش می توان مشاهده نمود۳. البته بنده نمی خواهم در اینجا نکات مثبت جهان غرب را منکر شوم و تنبلیمان را توجیه کنم و مانند برخی علمای کوته فکر!، بگویم علم دنیوی بد است! و نباید به سراغ آن رفت، باعث اتلاف عمر است و …. برعکس بنده معتقدم که ما باید در این علوم دنیوی نیز سرآمد باشیم وباید تعداد قابل توجهی از بچه حزب اللهی ها عمرشان را صرف آموختن این علوم کنند. نیز نمی خواهم ادعا کنم غربی ها ذاتا! ظالمند و کسی در آنجا به دنبال حق و عدالت نیست و ما خیلی آدم های خوب و پاکی هستیم. خیر، چیزی که می خواهم تاکید کنم این است که نهایت علم سطحی و به دور از خدا، سکولاریسم و جدائی از وحی، به طور طبیعی چنین است و اگر فداکاری های ائمه و یارانشان نبود اکنون شاید ما جای آمریکا بودیم و تمامی این ظلم ها به نام ما نوشته می شد.

در نهایت بهتر است کمی بیشتر در باره ی واژه ی پیشرفت بیاندیشیم و ضمن بهره گیری و یاد گرفتن نکات مثبت غرب، مرعوب آن ها نشویم و کسانی را که پیشرفته بودن دنیای غرب را قبول ندارند مورد تمسخر قرار ندهیم و به تحقیر پدران و اجدادمان و کشور و آئینمان نپردازیم! و به عکس به این که در چنین کشوری هستیم و چنین آیینی داریم به خود ببالیم و چشم طمع به دنیای غرب نداشته باشیم و بدانیم که اگر می خواستیم جای آن ها باشیم به سادگی می توانستیم (کافی بود با قدرت ظاهری حاکم کنار می آمدیم و دست از آرمان هایمان برمی داشتیم) ولی ترجیح دادیم(و خون های پاکی بابت این امر تقدیم حضرت حق نمودیم) که خودمان را برای خیزشی که اکنون با عصر امام خمینی آغاز می شود و ان شاءالله به قیام حضرت ولی عصر(ارواحنا له الفداء) منتهی خواهد شد، آماده کنیم و به کسانی که به ما تهمت قدرت طلبی می زنند اعلام کنیم که ما به دنبال حقیم و نه قدرت مادی صرف و برای این منظور بیش از 1000 سال صبر کردیم تا لیاقت این امر را بیابیم و اکنون که خدا این تفضل را به ما فرمود با تمام توان پاسداریش می کنیم.

 

به امید پیروزی نهایی حق بر باطل و زندگی در زیر پرچم صاحب حقیقی عصرمان

والسلام علی من التبع الهدی

 

۱. این مقاله را من سال ۱۳۸۹ نوشته ام و اکنون بازنشر می کنم.

۲. این بحث، بحثی بسیار مهم و کلیدی در جهان بینی تشیع است(اصل امامت) و فهم حقیقی آن نیاز به مطالعه و تامل بسیار دارد و متاسفانه کم روی آن کار شده است. شاید در فرصتی به آن پرداختم. در این جا تنها می خواهم یک شاهد و نقل تاریخی بیاورم. البته شاید سندم خیلی محکم نباشد! ولی فکر می کنم اصل مطلب را می رساند. اگر فیلم امام رضا یادتان باشد در قسمت های پایانی وقتی مامون امام را برای قتل فرا می خواند بحث کوتاهی با امام انجام می دهد. در آنجا یک جمله ای را امام به مامون می گوید که در ذهن من حک شده است و آن این است(نقل به مضمون): “سکه ی حکومت شما به درد بازی بجه ها می خورد.” یاد آوری می کنم که براساس اعتقاد ما شیعیان امام جانشین تکوینی خداوند در دنیاست و این صاحبان ظاهری قدرت تنها تشریعا حاکمنند و قدرتشان قدرت محدودی است و قدرت حقیقی به دست امام عصر است.

۳. حدس می زنم برخی از دوستان در این زمینه با بنده موافق نباشند! سعی می کنم ان شاءالله در مطلبی جداگانه به این موضوع بپردازم. در این جا تنها به این مطلب اکتفا می کنم که اساسا در مکتب لیبرالیسم اصل بر سود جوئی و منفعت پرستی است و از چنین فرهنگی انتظار خدمت و عدالت داشتن بی معناست. بله، ممکن است در مقاطعی بنا به مصالحی در ظاهر بر طبق عدالت رفتار کنند ولی هیچ گاه نباید از آن ها انتظار داشت که بر خلاف سود زود گذر مادیشان کاری انجام دهند. البته نباید خدمات برخی دانشمندان و متفکران را نیز که بعضا با نیت صادقانه انجام شده منکر شد ولی منظور بنده در این جا جریان حاکم و غالب است.

 

 

 

روح الله عبدالوهاب

روح الله عبدالوهاب هستم. محقق در زمینه ی فیزیک پلیمرها و موجودات زنده.

دیدگاهتان را بنویسید